بيقراري از هواي داغ و عقربههاي لجوجي كه درجا ميزنن...
نه Dany Brillant و Quand tu viens chez moi. اش خلاصم ميكنن نه فكر كردن به وقت آرايشگاهي كه گرفتهام.
بيقراري از پاهام بالا ميره. چهارزانو نشستهام پشت ميز و به مديراني كه از جلوي اتاق ميگذرن لبخند ميزنم. پاهامو دراز ميكنم، آبنبات ليمو ميخورم، Viens à Saint Germain گوش ميدم، گلآبي تن تن ميخونم، موهاي زير پوستي روي دستم رو نگاه ميكنم... و اين ساعت لعنتي هنوز همونجاييه كه بوده.
توضيح: خط توليد خوابيده من تنبل نيستم.
توضيح2: گلآبيام pdfاه.
۳/۲۹/۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر