۱۰/۰۴/۱۳۸۵

وای این بازی یلدا به نظرم خیلی باحاله!! منم به دعوت افرا لبیک می گم!

1- من اقتصاد خرد با دکتر چ رو افتادم! فکر کنم که خیلی هنر به خرج دادم! اون قدر بعد از اون از اقتصاد وحشت دارم که یه بار دیگه هم در فوق لیسانس افتادم! لطفا به روم نیارین!
2- وقتی بچه بودم آرزوم بود که فضانورد بشم. یه پوستر از کلی فضانورد روی دیوار اتاقم بود. کلی می شستم فضانوردهای دختر رو پیدا می کردم و ذوق زده می شدم. انوشه انصاری که رفت فضا من یه کم دلخور شدم. دوست داشتم یکی به من می گفت بفرمایین!
3- وقتی که اولین بار دست اولین دوست پسر زندگیمو گرفتم، اون قدر رومانتیک و اون قدر هیجان زده شدم که نمی تونستم حرف بزنم. رفتیم کافی شاپ، یه کم درو دیوار رو نیگا کردیم و برگشتیم!!! لازم به توضیح نیست که عمر اون رابطه با کلی تقریب مهندسی، 10 روز هم نشد!
4- وقتی دبیرستانی بودم خیلی زیاد خودمو سانسور می کردم! یه کتاب رو نصفه کاره ول کردم برای این که احساس کردم داره یه اطلاعاتی در مورد هوموسک-شوال ها بهم می ده و من صلاح نیست که بخونم!!!!! چند بار هم وقتی تنها فیلم نیگا می کردم، جاهایی که نباید می دیدم، چشمامو می بستم... حتا اگه تنها بودم!
5- خیلی کلمه ها و نکات گرامری ای هست که غلط و غولوط به شاگردام یاد داده ام! بعضی هاشون اون قدر خنده داره بودن که جرات ندارم بهشون فکر کنم!


من برای ادامه این بازی افراد زیر رو دعوت می کنم: بابک، مجتبی، صبا، شرمین، ماه گل و سارا-سیامک (هر کدوم جداگانه!)... پرستو رو هم دعوت نمی کنم چون دعوت شده!!!

آقای احمدی! لینک بازی رو ادیت کردم! لطفا منو نخور!

۲ نظر:

Ipomea Alba گفت...

looloo jaan .. update ur blog .. ok? its really time :D

Laleh گفت...

ماه گل جونم من هی آپ دیت کرده ام. نکنه تو داری توی این آدرس نمی ری؟!؟
loolu.blogspot.com