۱۰/۰۸/۱۳۸۵

کنار زاینده رود قدم می زنیم. آفتاب افتاده روی رودخونه ی پر از مرغابی. آب برق می زنه.
با خودم فکر می کنم جایی که آدم بخواد زندگی کنه باید یه همچین خصوصیاتی داشته باشه: یه رودخونه خوشگل که وقتی از سرکار برمی گردی کنارش بشینی و یه کم کتاب بخونی و چای بخوری و موزیک گوش بدی و بعدش بری خونه...

هیچ نظری موجود نیست: